Monday, August 22, 2011

چرا ادیان بخصوص ادیان ابراهیمی برای حقانیت خود نیاز به معجزه داشته و دارند؟


براستی چرا ادیان ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) برای ابراز حقانیت خود نیازمند معجزه هستند و آیا نمی شد که با اصول علمی، عقل و منطق با مردم برخورد کرد و آنها را به یک جامعه نوین و قانونمند راهنمایی کرد. در تمام کتابهای این ادیان صحبت از معجزه هایی شده که از طرف خدا اداره شده و گاهی همین معجزه ها در کتابهای آسمانی آنها تکرار اما با هم اختلافاتی دارند. چرا خداوند اینقدر فراموش کار بوده و یادش رفته در کتاب قبلی چه گفته!!! و خداوندی که تمام جهان را بر پایه علم و منطق خلق کرده و می گرداند آیا نتوانست راهی پیدا کند علمی که به این ادیان عرضه کند؟
در جهان هیچ چیزی خارج از قانون فیزیک و شیمی و ... نه اتفاق افتاده و نه می افتد، پس چه لزومی داشته که برای اثبات ادیان خود و بخصوص ادیان ابراهیمی به معجزه متوسل شود. آنهم در حالی که هیچ کس نمی تواند این معجزه ها را ثابت کند.
آیا بطور مثال نمی توانست به جای شق القمر، صحرای عربستان را برای مسلمین همان بهشت گرداند و به آنها وعده توخالی ندهد! نمی توانست بجای آنکه موسی عصایش را به آب بزند و راه باز شود یک پل به زیبایی پل گلدن گیت خلق کند تا آثارش باقی بماند و ما به حقانیت معجزه ایمان آوریم. آیا نمی شد حضرت مسیح با یک پدر و مادر مشخص بدنیا بیاید اما او در آن زمان دانشمندی با علومی برجسته شود! البته مثال ها زیاد است اما جای بسی تفکر است که با وجود اینکه بیشتر این داستانها در تورات و انجیل و قرآن به آنها اشاره شده بعضا مسلمانان به معجزات دیگران اعتقاد ندارند و خود را برتر می دانند و برعکس مسیحیت هم یهودیان را پذیرا نیستند و یهودیان که بدتر بکلی دیگران را قبول ندارند.
نکته درخور توجه تر اینکه این ادیان هیچ کدام به علوم تاکید ویژه نداشته اند و قوانینی که خلق کرده اند تغییر ناپذیر و ضدخدا و ضدبشر است و در زمانهای قدرت هر عقیده ای دیگر را به شدت سرکوب کرده اند یعنی با دیکتاتوری کامل برخورد کرده اند. همگی صحبت از انسانیت کرده اند اما بیشتر از کمونیست ها به خاطر خدا انسان کشته اند.
مگر ما هر چه را دوست نداریم می خریم، می خوریم یا رشته تحصیلی که در آن استعدادش را نداریم می خوانیم و ... که بیاییم و به چیزی که نه دیده ایم نه کسی می تواند آن را ثابت کند ایمان بیاوریم. اصلا به چه چیزی ایمان بیاوریم. مگر نه این است که پول می دهیم و چیزی می گیریم، غذا می خوریم و سیر می شویم، هزینه می کنیم درس می خوانیم و مدرک به ما می دهند تا ما صاحب کار شویم و زندگی را اداره کنیم. خوب با این حساب اعتقاد آوردن به چیزی که نه می شود ثابت کرد نه اصلا چیزی را به ما می دهد چه نیازی در زندگی کنونی است.
کلام آخر اینکه کشور امریکای کنونی دارای یک قانون اساسی بسیار مدون است که در حال حاضر تمامی ادیان با افکارهای خود در آن آزادانه زندگی می کنند و آزادی اندیشه و بیان، احترام به حقوق فردی و جمعی جایگاه ویژه ای دارد تا جایی که رییس جمهور خود را به زیر سوال می برند. مردم را در خیابان به جرم محارب نمی کشند و کتک هم نمی زنند. مردان را برتر از زنان و زنان را ناقص العقل نمی خوانند. بی خدا و خداپرست در کنار هم به راحتی زندگی می کنند و دست آخر هر کسی در قبال گفته ها و کردارهای خود مسئول است آن هم در جلوی قانون.
و اکنون به نوعی می توان قانون اساسی آمریکا را به نوعی یک مذهب جهان شمول فرض کرد آنهم بدون معجزه و بدون پیامبر

No comments:

Post a Comment