«با شخص متعصّب هرگز از راه منطق نزديك نشويد. تعصّب با منطق در او پديد نيامده كه با منطق ناپديد شود.»
سيدني اسميت
به گونهاي كه همة تاريخنويسان، خواه تازي و خواه غيرتازي نوشتهاند، باديهنشينان عربستان از راه راهزني و دستبرد به اموال و دارائيهاي ديگران روزگار ميگذراندند و از اينرو كاربرد حیله و نيرنگ براي كشتن و غارت و چپاول اموال ديگران در فرهنگ آنها نهادينه شده بود. اين فروزه نيز مانند ساير آداب و رسوم تازيهاي پيش از ظهور اسلام (جاهليت) وارد فرهنگ اسلام شده كه «تقيّه» و «توريه» و يا «دروغگوئي شرعي» در شيعهگري، تفاله بازمانده آن به شمار ميرود. براي مثال، زماني كه محمد يكي از پيروانش به نام «نعيم بن مسعود» را مأمور كرد، بين لشگريان قريش و يهوديان طايفه بني قريظه كه بر ضدّ محمد با يكديگر متّحد شده بودند، با دسيسه و دروغ و نيرنگ اختلاف بيندازد، «نعيم بن مسعود» به محمّد اظهار
محمد در پاسخ گفت: «جنگ بغير از كاربرد مكر و فريب چيز ديگري نيست.1» صحيح النجاري و صحيح مسلم از مشهورترين و معتبرترين حديث نويسان اسلامي به شرح احاديثي پرداختهاند كه بر پايه آنها محمد، دروغگوئي، فريبكاري و رياكاري را در روابط انساني مشروع و مجاز شمرده است. ايندو حديث نويس شهير اسلامي نيز هر دو نوشتهاند كه محمد گفته است: «جنگ، نوعي خدعه و فريب است2.»
ابن اسحق3 نيز به شرح رويدادي ميپردازد كه به گونه آشكار سرشت پلشت و منش تردامن محمّد را نشان ميدهد. بدين شرح كه پس از پايان جنگي كه به تسخير خيبر و غارت و چپاول اموال و دارائيهاي يهوديهاي اين منطقه شد؛ يكي از سربازان محمد به نام «حجاج بن ايلات» از او اجازه گرفت، براي دريافت وامهائي كه به برخي از ساكنان مكّه داده بود، به آن شهر برود. پس از اينكه محمد با درخواست او موافقت كرد، حجاج از وي پرسش كرد، آيا او ميتواند براي دريافت وامهايش به مردم مكه دروغگوئي كند. محمد، نه تنها با درخواست او مخالفتي به عمل نياورد؛ بلكه با چهره گشاده به او پاسخ داد: «هر چه ميل داري به آنها بگو.»
آنگاه، «حجاج بن ايلات» رهسپار مكه شد و هنگامي كه به نخستين افرادي كه او را مشاهده كردند، برخورد كرد، آنها از خبرهاي جنگ خيبر از او پرسش كردند. حجاج، پاسخ داد: «من خبرهاي بسيار خوب و شاديآوري برايتان دارم. بدين شرح كه محمد در جنگ خيبر به گونه كامل شكست خورده و پيروان او همه كشته شدهاند. محمد نيز خود به دست يهوديان خيبر اسير شده، ولي آنها خود قصد كشتنش را ندارند و برآنند كه او را به مكه بياورند تا اهالي مكّه، به انتقام خون افرادي كه محمد آنها را از پاي درآورده است، او را بكشند.
خبر ياد شده، با شتاب در سراسر شهر مكّه منتشر شد و سپس حجاج به مردم مكه گفت، دليل آمدن من به اين شهر آنست كه از شما درخواست كنم وامهائي را كه به من داريد، پرداخت كنيد».
تا من با شتاب به مدينه بازگشت كنم و بتوانم اموال و دارائيهائي محمد و پيروانش را كه اكنون به دست يهوديان خيبر افتاده، پيش از رسيدن بازرگاناني كه به قصد خريد آنها به مدينه خواهند آمد، خريداري كنم. اهالي مكه نيز فريب سخنان دروغ حجاج را خوردند و وامهائي را كه به وي داشتند، پرداخت كردند. آنگاه حجاچ با شتاب نزد عباس، عموي محمد رفت و از او قول گرفت، مطالبي را كه بوي خواهد گفت تا سه روز با كسي در ميان نگذارد تا او بتواند، با دريافت وامهائي كه برخي از مردم مكه به او دارند، شهر را ترك گويد. هنگامي كه عباس به او قول داد كه همانگونه رفتار خواهد كرد، حجاج به وي گفت: «به الله سوگند، هنگامي كه من پسر برادرت را ترك گفتم، او سراسر منطقه خيبر را تسخير كرده و تمام اموال و دارائيهاي يهوديان ساكن آن منطقه را تصرّف نموده، به گونهاي كه اكنون آن منطقه به گونه كامل به او پيروانش تعلق گرفته و در لحظاتي كه من او را ترك ميكردم، رهبر يهوديان خيبر، كنابه بن ربيع را از دم تيغ گذرانده و با دختر او صفيه در شرف ازدواج بود.»4
بديهي است، زماني كه كتاب قرآن در چندين آيه، الله را «خيرالماكرين» و يا «بدترين مكاران»5 مينامد، كاربُرد مكر، فريب، خدعه و نيرنگ بوسيله پيامبر الله و فرماندهان سپاهيان اسلام شگفتانگيز نخواهد بود. (آيه 183 سورة اعراف، آيه 45 سوره قلم، آيه 30 سوره انفال، آيه 54 سورة آل عمران، آيه 142 سوره نساء، آيه 34 سوره صافات و آيه 37 سوره زمرّ).
داشت: «آيا اين عمل از نگر اخلافي و شرعي مجاز است؟
سيدني اسميت
به گونهاي كه همة تاريخنويسان، خواه تازي و خواه غيرتازي نوشتهاند، باديهنشينان عربستان از راه راهزني و دستبرد به اموال و دارائيهاي ديگران روزگار ميگذراندند و از اينرو كاربرد حیله و نيرنگ براي كشتن و غارت و چپاول اموال ديگران در فرهنگ آنها نهادينه شده بود. اين فروزه نيز مانند ساير آداب و رسوم تازيهاي پيش از ظهور اسلام (جاهليت) وارد فرهنگ اسلام شده كه «تقيّه» و «توريه» و يا «دروغگوئي شرعي» در شيعهگري، تفاله بازمانده آن به شمار ميرود. براي مثال، زماني كه محمد يكي از پيروانش به نام «نعيم بن مسعود» را مأمور كرد، بين لشگريان قريش و يهوديان طايفه بني قريظه كه بر ضدّ محمد با يكديگر متّحد شده بودند، با دسيسه و دروغ و نيرنگ اختلاف بيندازد، «نعيم بن مسعود» به محمّد اظهار
محمد در پاسخ گفت: «جنگ بغير از كاربرد مكر و فريب چيز ديگري نيست.1» صحيح النجاري و صحيح مسلم از مشهورترين و معتبرترين حديث نويسان اسلامي به شرح احاديثي پرداختهاند كه بر پايه آنها محمد، دروغگوئي، فريبكاري و رياكاري را در روابط انساني مشروع و مجاز شمرده است. ايندو حديث نويس شهير اسلامي نيز هر دو نوشتهاند كه محمد گفته است: «جنگ، نوعي خدعه و فريب است2.»
ابن اسحق3 نيز به شرح رويدادي ميپردازد كه به گونه آشكار سرشت پلشت و منش تردامن محمّد را نشان ميدهد. بدين شرح كه پس از پايان جنگي كه به تسخير خيبر و غارت و چپاول اموال و دارائيهاي يهوديهاي اين منطقه شد؛ يكي از سربازان محمد به نام «حجاج بن ايلات» از او اجازه گرفت، براي دريافت وامهائي كه به برخي از ساكنان مكّه داده بود، به آن شهر برود. پس از اينكه محمد با درخواست او موافقت كرد، حجاج از وي پرسش كرد، آيا او ميتواند براي دريافت وامهايش به مردم مكه دروغگوئي كند. محمد، نه تنها با درخواست او مخالفتي به عمل نياورد؛ بلكه با چهره گشاده به او پاسخ داد: «هر چه ميل داري به آنها بگو.»
آنگاه، «حجاج بن ايلات» رهسپار مكه شد و هنگامي كه به نخستين افرادي كه او را مشاهده كردند، برخورد كرد، آنها از خبرهاي جنگ خيبر از او پرسش كردند. حجاج، پاسخ داد: «من خبرهاي بسيار خوب و شاديآوري برايتان دارم. بدين شرح كه محمد در جنگ خيبر به گونه كامل شكست خورده و پيروان او همه كشته شدهاند. محمد نيز خود به دست يهوديان خيبر اسير شده، ولي آنها خود قصد كشتنش را ندارند و برآنند كه او را به مكه بياورند تا اهالي مكّه، به انتقام خون افرادي كه محمد آنها را از پاي درآورده است، او را بكشند.
خبر ياد شده، با شتاب در سراسر شهر مكّه منتشر شد و سپس حجاج به مردم مكه گفت، دليل آمدن من به اين شهر آنست كه از شما درخواست كنم وامهائي را كه به من داريد، پرداخت كنيد».
تا من با شتاب به مدينه بازگشت كنم و بتوانم اموال و دارائيهائي محمد و پيروانش را كه اكنون به دست يهوديان خيبر افتاده، پيش از رسيدن بازرگاناني كه به قصد خريد آنها به مدينه خواهند آمد، خريداري كنم. اهالي مكه نيز فريب سخنان دروغ حجاج را خوردند و وامهائي را كه به وي داشتند، پرداخت كردند. آنگاه حجاچ با شتاب نزد عباس، عموي محمد رفت و از او قول گرفت، مطالبي را كه بوي خواهد گفت تا سه روز با كسي در ميان نگذارد تا او بتواند، با دريافت وامهائي كه برخي از مردم مكه به او دارند، شهر را ترك گويد. هنگامي كه عباس به او قول داد كه همانگونه رفتار خواهد كرد، حجاج به وي گفت: «به الله سوگند، هنگامي كه من پسر برادرت را ترك گفتم، او سراسر منطقه خيبر را تسخير كرده و تمام اموال و دارائيهاي يهوديان ساكن آن منطقه را تصرّف نموده، به گونهاي كه اكنون آن منطقه به گونه كامل به او پيروانش تعلق گرفته و در لحظاتي كه من او را ترك ميكردم، رهبر يهوديان خيبر، كنابه بن ربيع را از دم تيغ گذرانده و با دختر او صفيه در شرف ازدواج بود.»4
بديهي است، زماني كه كتاب قرآن در چندين آيه، الله را «خيرالماكرين» و يا «بدترين مكاران»5 مينامد، كاربُرد مكر، فريب، خدعه و نيرنگ بوسيله پيامبر الله و فرماندهان سپاهيان اسلام شگفتانگيز نخواهد بود. (آيه 183 سورة اعراف، آيه 45 سوره قلم، آيه 30 سوره انفال، آيه 54 سورة آل عمران، آيه 142 سوره نساء، آيه 34 سوره صافات و آيه 37 سوره زمرّ).
داشت: «آيا اين عمل از نگر اخلافي و شرعي مجاز است؟
1- R.V.C. Bodley, The Messenger, The Life of Mohammed (New York: Doubleday and Company Inc., 1946), pp. 154-55; Muir, The life of Mohammad, p. 313; The life and Times of Muhammad (New York: Stein and Day, 1970), p. 247.
- Sahih al-Bukhari, trans. Dr. Muhammed Muhsin Khan, vol. iv, No. 267, pp. 166-167; Sahih Muslim, vol. iii, p. 945.
صحيح مسلم، ترجمه عبدالحميد صديقي، 4 جلد (بيروت، لبنان: دارالعربيّه، 2002)، جلد سوم،برگ 945.
- ابن اسحق، كتاب سيرت رسولالله، برگ 767؛ محمدبن عمرالواقدي، كتاب المغازي، برگهاي 481-480.
- S.W. Koelle, Mohammad and Mohammadanism (London: Rivingtons, 1972), pp. 184-185
- «خيرالماكرين» مفهوم بدترين مكّاران را دارد، ولي چون در زبان فارسي، فروزههاي منفي را با صفات «خوب، بهتر و بهترين» نميتوان فرنودگرائي كرد؛ از اينرو براي برگردان «خيرالماكرين» به زبان فارسي «بدترين مكاران» به كار رفته است.
No comments:
Post a Comment