Sunday, December 9, 2012

معرفی کتاب: سکندر و دارا

سکندر و دارا نام کتابی است از نویسنده خوب کشورمان به نام اصلان غفاری که در نوع خود بینظیر است. چرا که سعی کرده افسانه حمله اسکندر مقدونی به ایران را خارج از تعصب و بلکه از روی علم و مستندان و تقابل نوشته های تاریخی بررسی کرده و با دلایل فراوان و کوششی وصف ناپذیر به تحلیل این سفر جنگی و افسانه ای پرداخته.
آقای غفاری در ابتدا با مقایسه کردن نام شهرها در زمانهای مختلف این برداشت را کرده که از شهرهایی که بعضی اشخاص که اسکندرنامه های مختلف را نوشته اند نه از روی خرد بلکه از روی افسانه سرایی بوده و محل این شهرها اصلا آنطور که نوشته اند در جایی که آنها گفته اند نبوده و تاریخ نویسان اغلب اعتقادات خود را نوشته اند نه آن چیزی که وجود داشته. مثلا کشور هند که اکنون با عنوان هندوستان از آن یاد می شود و سرزمین هند که در بسیاری از کتابهای تاریخی و حتی در کتاب های مذهبی از آن یاد شده آن هندی نیست که اکنون کشور هند می باشد. بلکه منطقه ای بوده در جنوب عراق و منطقه خوزستان و جنوب ایران و ... چه بسیار شهرهای ایران هستند که با هند شروع یا خاتمه پیدا می کنند (مثلا هندیجان و ...) . و اینکه قسمتی از این کتاب زیبا
سابقه جهانگشایی در سایر ملل
... وجود افسانه های جهانگیری و جهانداری در ردیف قصه اسکندر مقدونی بدون آنکه به اسناد و مدارکی متکی باشد، در بین اغلب ملتها وجود دارد. مثلا یکی از فراعنه مصر را نوشته اند که حدود فتوحات خود را تا ماوراء النهر و چین بسط داده است. البته موضوع، مورد تایید تاریخ نویسان جدید قرار نگرفته و به دلایلی آن را مردود دانسته اند. در صورتی که کشور مصر از لحاظ نیروهای مادی و منابع انسان، به مراتب بر یونان و بخصوص بر مقدونیه برتری داشته است. مثل اینکه اینگونه ابراز شجاعت و خودنمایی ها، در بین ملل کوچک بیشتر رایج بوده و شاید ملل بزرگ احتیاجی به ساختن و پرداختن قصه در اطراف جهانگیریهای خود نداشته اند. ...
 به هر حال خواندن این کتاب ارزشمند را من به تمام دوستان توصیه می کنم.
 

معرفی کتاب: شیعه گری

شیعه گری نام کتابی از استاد احمد کسروی است که در نقد وشیوع مذهب شیعه نوشته شده و شاید بتوان بزرگترین منتقد شیعه در قرن حاضر از این کتاب یاد کرد. روانشاد کسروی از جمله کسانی است که با زبانی تند از مذاهب انتقاد کرده و ریشه خشکیدن علم و تمدن را از ریشه دوانیدن مذاهب می داند.  روانشاد یکی از ایرادهایی که به کرات گرفته وجود مهدی موعود می باشد و اینکه نمونه ای از ایرادهایی که گرفته را برای خوانندگان بیان می دارم امیدوارم که مفید واقع گردد . در انتقاد از طرز فکر و باور نسبت به مهدی موعودچنین گفته:
... سیزدهم: در داستان امام ناپیدا سخن فراوانی هست و ایرادهای بسیاری توان گرفت.
1 - چگونه تواند بود که یکی را فرزندی زاییده شود و کسی آگاه نگردد؟! چگونه تواند بود که پنج سال گذرد و شناخته نشود؟! مگر حسن العسکری در سامرا در میان مردم نمی زیسته؟! مگر کسی به خانه او آمد و شد نمی کرده؟! آیا با گفته عثمان بن سعید چنین چیزی را باور توان کرد؟!آنگاه نهفتگی چه رازی می داشته؟! اگر نهفته نبودی چه گزندی دیدی؟! می گویند: از دشمنان خود می ترسید. می گویم: پس چرا پدرانش نترسیده بودند؟! آنگاه گروهی که «تقیه» توانند کرد و باورهای خود را از دیگران پوشیده توانند داشت چه جای ترسی برای ایشان بازماند؟!
2 - امام اگر پیشواست باید در میان مردم باشد و آنها را راه برد. امام ناپیدا چه معنی تواند داشت؟!....
3 - هزار سال زندگی باور کردنی نیست. می گویند: «از قدرت خدا چه بعید است؟!می گویم: همین پاسخ نمونه ای از ناآگاهی شما از معنی دین است شما اگر معنی دین را دانستیدی این دانستیدی که خدا برای کارهای خود آیینی گزارده است و هیچگاه آن آیین را دیگر نگرداند. ....
4 - خدا را چه نیازی بوده است که کسی را از هزار سال پیش نگاه دارد و در بیابانها بگرداند تا روزی او را بیرون آورد و با دستش جهان را نیک گرداند؟! مگر خدا نتوانستی او را در زمانی که بیرون خواهد آمد به جهان آورد و به کار انگیزد؟! ...
5 - مهدی گری جز افسانه ای نیست... دوباره می گویم: خدا این جهان را از روی آیینی می گرداند و آن آیین هیچگاه دیگر نشود.

 

Thursday, November 22, 2012

تفاوت ادبیات گاتهایی با ادبیات توحیدی

تفاوت دیدگاه جوامع در ادبیات آنها نهفته است. کتاب گاتها که به جرات می توان گفت بزرگترین و اولین مجموعه سروده های مذهبی در جهان است که از زرتشت به یادگار مانده شامل ادبیاتی است که دیدگاه های خاص خود و برعکس ادیان ابراهیمی کینه توزانه نیست و سرتاسر آن فقط و فقط مبارزه با دروغ و ریا و تظاهر را دستمایه خود قرار داده است که اگر بخواهم بندهایی از آن را مثال بزنم باید 90 درصد آن را به عنوان مثال بیاورم. و جالب تر اینجاست که این کتاب یا به قول معروف سروده ها خیلی ماقبل تر از هر سه کتاب تورات و انجیل و قران آمده و چون در سرزمین ایران ظهور کرده مایه افتخار ما ایرانیان است که میراث دار ارمغانی هستیم که سرتا پا مهرورزی و مهربانی است.
در گاتها برعکس سه کتاب (تورات و انجیل و قرآن) :
هرگز ادعا نشده که این سروده ها آسمانی است و از زبان خداست یا کسی از جانب خداوند حرف نزده بلکه در بیشتر موارد زرتشت از جانب خود از خداوند سوال کرده.
در ادبیات ابراهیمی کشتن دگراندیش جزئی از ادبیات دینی به حساب می آید در حالی که در ادبیات گاتهایی کشتن اصلا جایی ندارد حتی کافر.
در گاتها خوبیها را ستوده و بدیها را نکوهش کرده اما دست به کشت و کشتار نزده.
در گاتها امر و نهی جایی ندارد و همه چیز به عهده عقل و خرد انسانی پایه ریزی شده آنهم در زمانهای مشخص. 
در گاتها زرتشت هرگز خود را نماینده خدا روی زمین معرفی نکرده و خود حتی به عنوان پرسشگر از خداوند سوال کرده و کنجکاوانه آفریده های روی زمین را زیر سوال برده نه اینکه سوال در مورد آفرینش را غدغن کرده باشد.
در گاتها زرتشت اقوام خود را قوم برگزیده نام ننهاد چون این عین نژادپرستی بود. 
در گاتها زرتشت هرگز معجزه ای را به خود نسبت نداد چون با این کار علم زیر سوال می رفت و افسانه سرایی آغاز می شد.
در گاتها هرگز مردان بر زنان برتری ندارند و برتری را در انسانیت و خرد خلاصه کرده.
با وجود این که در بیش از 20 قرن دین رسمی ایرانیان (هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان) زرتشتی بوده اما سرزمین های کناری و جاهایی را که فتح کرده اند دین شان را عوض نکرده و این بدان معناست که آزادی دین و بیان و خط بطور دائم به آن اعتقاد داشته اند و اجرا کرده اند. مثلا مدتها قسمتهایی از مصر و عربستان و سرزمین های پهناور آسیا از جمله قسمتهایی از چین و هند و جمهوری های شمالی ایران در تسلط ایرانیان بود اما پرواضح است که دین قسمت عمده این سرزمین ها قبل از هجوم اعراب به ایران بودایی و مسیحی و ... بوده و بیش از 2500 سال است که یهودیان در جای جای این سرزمین زندگی کرده اند بدون کوچکترین مزاحمتی.
کورش بزرگ سرزمین های بسیاری را فتح کرد اما هیچ تاریخ نگاری نگفته که کورش آنها را مجبور به ترک دین و زبان خود کرده باشد و دین زرتشتی را به اجبار در آن سرزمین رسمی کرده باشد.  چون اغلب سرزمین ها را بدون جنگ و خونریزی فتح کرد و  آموزه های خود از گاتها را به اثبات رساند. داریوش هخامنشی و شاهپور و خیلی از پادشاهان به گواه تاریخ مدت زمان زیادی بر مصر تسلط داشته اند اما هیچ نشانی از دین زرتشتی در زمان هجوم اعراب در آن سرزمین یافت نمی شود. به طوری که حتی وقتی اعراب به آنجا هم هجوم بردند مردم آن سرزمین یا یهودی بودند یا ... این را من در جواب آن عده از دوستان گفتم که خیلی مغرضانه با تمدن قبل از اسلام در ایران با تنگ نظری به مبارزه برخاسته اند و صدالبته این کار آنها هم قابل نکوهش نیست و آزادی بیان یعنی همین و بس و این کار آنها بهترین مبارزه با نادانی و جهالتی است که اسلام برای ایران به ارمغان آورد. چون با این کار افراد زیادی کاوشگر این می شوند که جستجو کنند واقعیت را.
به گفته زرتشت: راه در جهان یکی است و آن راه راستی است

Saturday, September 8, 2012

چیزی که اسلام از انسان می خواهد

چیزی که اسلام از انسانها می خواهد :
همه مثل هم بپوشند
همه مثل هم بنوشند و بخورند
همه مثل هم حرف بزنند
همه مثل هم فکر کنند
....
همه مثل هم باشند

و این سوال پیش می آید که آن خدایی که به آن اعتقاد دارند نمی توانست میلیونها موجود یک شکل خلق کند و این همه تنوع نیافریند تا  باعث اینهمه دردسر برای  ما درست نشود؟
به هر حال اگر آن الله نتوانسته مهندسین ژنتیک توانسته اند که  میلیونها موجودات یک شکل با یک اخلاق و مشخصات تولید کنند و این مشکل اسلام و مسلمین  هم به زودی حل خواهد شد.
خدا را شکر

Saturday, August 18, 2012

وطن و تن!




[optional image description]

این آقایی که در عکس می‌بینید یک زمانی اسمش بابک بوده مثل هزاران ایرانی بی سرانجام در ایران سرزمین مادری‌اش را ترک گفته و به آمریکا رفته و سال‌هاست نامش شده «موهاک»، موهاک فردوسی، تا همین دیروز ۲۰۰ نفر بیشتر او را مثلاً در توییتر نمی‌شناختند اما از دیروز تا الآن در توییتر ۲۷۰۰ نفر وی را دنبال می‌کنند و هر لحظه هم آمار محبوبیت و شهرت وی بیشتر و بیشتر دارد می‌شود.


بابک یا همان موهاک مهندس پرواز ناسا است، او مدیر برنامه کنجکاوی مریخ و مدیر پرواز کاوشگر کیوریاسیتی (کنجکاوی)است که امروز موفق شد بر سطح مریخ با موفقیت فرود بیاد و موجی از شادمانی و موفقیت را برای علاقه‌مندان این رشته و اکثر آمریکائی‌ها رقم بزند.
الآن هم اکثر شبکه های تلویزیونی آمریکایی خبرش را دارند پخش می‌کنند، او هم با همین شکل و شمایل دارد حرف میزند و کسی هم کاری ندارد بابا مامانش چه کاره بودند، دین و ایمانش چیست؟ چرا موهاشو این ریختی کرده؟ و رئیس جمهور آمریکا رو قبول داره یا التزام عملی داره و یا نداره و از این جور سؤالات که معمولاً در رسانه های ایرانی حرف اول رو میزنه وقتی یک نفر موفقیتی کسب میکنه!

وقتی این عکس رو نگاه می‌کنیم همه ما مطمئن هستیم که اگر بابک الآن ایران بود اول از هر چیزی «گشت ارشاد» می گرفتش و بعد از یک جفت سیلی و چک و لگد و فحش به پدر و مادرش که این‌گونه بزرگش کردند، موهاشو یا با فندک و کبریت آتش میزدن یا با سنگ و چوب و ...ماشین میکردن!
https://www.boringriver.com/ykwnq.php?0z7ojPPeoqiY3SR42RIBg=YgI%2BIkGW%2FSE39MZ2RMQd%2BAcJDKelmUVQMl8UCdSGhSpu2FBi%2BAAmR%2BU3aPwHoz2b1jjc0OCa091lJ%2B4lg85prKmvTLucgvgyjzg7tfNDhU2%2FAMNIqFbgTQCCkIc2QSTEQA0GJjNYp89EUPeAO%2FcFOg%3D%3D
خیلی هم که می‌خواست داد و بیداد کنه و اعتراض کنه یه مشت آفتابه و شمشیر پلاستیکی می انداختن گردنش و دور شهر می گردوندنش تا برای بقیه درس عبرت بشه و ملت هم نگاه می‌کنند و نهایتاً هم اگر کسی خیلی خیلی ناراحت بشود از دیدن این صحنه‌ها موبایلشون را در میاره و از لای جمعیت و پس یقه دیگران از این صحنه فیلم میگیرد و میگذاره تو فیس‌بوک و یوتیوب و زیرش هم مینویسه:«ایرانی اگه غیرت داری لایک کن! »
اما رحمت براون پدر و مادر بابک که ده، بیست سال پیش این روزها را می‌دیدند و این جوانشان را فرستادند جایی که اگرچه کافر هستند، اگر چه جهان خوار هستند و استکبار جهانی اما دست کم برای شهروندانش حتی شهروندان مجرم و خطرناکش ارزش و احترام قائل هست!
نام فامیل این جوان خیلی به نظرم با معنا است! «فردوسی».



اینکه این روزها تا میایی حرفی بزنی از زشتی‌ها و پلشتی‌هایی که در مملکتمان است عده ای یقه می درانند که نه ما صاحب اولین منشور حقوق بشر هستیم!، ما دو هزار و پانصد سال تمدن داریم و این سرزمین، سرزمین کوروش و حافظ و سعدی و فردوسی است!

نه عزیزم «فردوسی» ها سال‌هاست که آن مملکت را ترک کرده‌اند!


آنچه که واضح و مبرهن است الآن در مملکت یا ملتی داریم که همه گرفتار توهم و فقر و تنگدستی هستند یا سکوت پیشه کرده‌اند یا هر کدامشان آماده رفتن از این مملکت هستند؛ مملکت این روزها فقط و فقط عرصه ترک تازی امثال سعید عسگرها و ده نمکی‌هاست! مملکتی است که در زندان‌هایش نخبه بیشتر پیدا می‌شود تا در دانشگاه‌هایش!
حالا باز خودمان را گول بزنیم و در بالاترین و فیس‌بوک و ... هی خوشحال بشویم که موفقیت یک جوان ایرانی در ناسا! اما واقعیت چیز دیگری است!
وطن بابک فردوسی و فردوسی‌ها جایی است که او را آن گونه که هست تحمل می‌کنند...

Sunday, May 20, 2012

سلمان فارسی شخصیتی حقیقی یا دروغی؟

به احترام خوانندگان گرامی من از جزییات صرف نظر کرده و کلیاتی را دوست دارم با شما در میان بگذارم.
یکی از روایاتی که هنوز در هاله ای از ابهام هست شخصیت سلمان فارسی می باشد که با وجود اینکه همه مسلمانها از هر گرایشی می گویند که سلمان از اصحاب و یاران اصلی محمد بوده و حتی بعضی ها پا را فراتر گذاشته و می گویند قران را سلمان تهیه و به محمد ارايه می کرده و حتی در تدوین قوانین اسلام نقش موثری داشته. اما از روایات پیداست که سلمان یک موبد و موبدزاده ایرانی و درس خوانده دانشگاه جندی شاپور در ایران بوده و به هر حال اگر این فرضیات درست باشد با اندکی تحقیق می توان دریافت که تمام قوانین اسلام کپی و رونوشتی از یهودیت و مسیحیت است و هیچ مراسم مذهبی یا اعتقادی زرتشتیان در قران و آن هم در صدر اسلام وجود نداشته و ندارد. کما اینکه حتی نام زرتشت در کتاب قران نیست!!!
بله تمام مراسم مذهبی از سنگسار گرفته تا حجاب اجباری زنان تا خوردن خوراکیهای حلال و حرام و روزه و ... همه کپی برداری از یهودیت است و هیچ ربطی به زرتشت و تمدن ایران ندارد و همین موضوعات جای شک را بوجود می آورد که کسی که موبد بوده و اتفاقا به خاطر اعتقادات تند مذهبی نسبت به دین زرتشت با دیگر موبدان چاپلوس و خائن دربار شاه ساسانی درگیر شده و او را به عربستان تبعید می کنند چگونه است که هیچ نقشی در گسترش دین زرتشت در آن زمان حساس بازی نکرده و هیچ اثری از آثار تفکر ایرانی در اندیشه و گفتار و کردار آنها بوجود نیاورده؟ و چگونه هست که حتی نامی از شاهان ایرانی (به گفته مسلمانان همه آنها کافر و ...بوده اند) نه در قران نه در هیچ کتب تاریخنویسان عرب معاصر محمد هم یافت نمی شود؟ و حتی داستانهای قران رونوشتی از تورات و انجیل است و حتی داستانی از اسطوره های ایرانی در قرآن و کتابهای مذهبی مسلمانان یافت نمی شود؟
کینه توزی های اسلام نسبت به ایران و ایرانی به قدری است که تمام تمدن های دیگر را فراموش کرده بی پرده ایرانیان را نجس و آتش پرست نامیدند و بدترین توهین ها را گاهی در کتب مذهبی از جمله نهج الفصاحه را نسبت به ایرانی شاهدیم.
خوب سوالها اینجا شروع می شود که:
- چطور ممکن است یک ایرانی تحصیلکرده و موبد در آن برهه از تاریخ کنار محمد باشد اما تمام اسلام نشات گرفته از ادیان توحیدی و سامی نژاد باشد بخصوص دین یهود باشد؟ و آن گونه کینه توزانه با ایران برخورد کرده باشد.
- وجود این فرد ایرانی مرموز در اصلی ترین زمان ممکن در کنار اصلی ترین شخصیت اسلام یعنی محمد چه می کرده؟ بدون آنکه اثری از افکار و شعور ایرانی را به جامعه اعراب تزریق کرده باشد؟ و چرا بعد از آن دیگر ایرانیها چنین شخصیتهایی را به دنیای عرب تقدیم نکردند؟
- و ایرانیان که به گفته مسلمین با آغوش باز اسلام را پذیرفتند!! چرا برای این شخص ارزش ویژه ای قایل نشدند؟ تا باعث آنهمه جنگهای قادسیه و نهاوند و جلولا و ... نشود؟

بگذریم اگر سلمان وجود خارجی داشته با توجه به اینکه تحصیلکرده بوده و به همین دلیل محمد او را به عنوان دستیار خود برگزیده چرا گسترش اسلام را در مرزهای خارجی عربستان جستجو کرده به جای اینکه عربستان را مرکز توجه و گسترش فرهنگ قرار دهد. و به قولی خانه خدا را ول کرده اند و خود را آواره عالم کرده اند!!! که خود این نشان دهنده بی تعصبی اعراب نسبت به خاک کشورشان است و اگر چه کشور عربستان چیزی نداشته که به آن تعصب بورزند و این دلیلی بر آن است که شمشیر به دست گرفته و رزق و روزی خود را در سرزمین های ثروتمند جستجو کنند. بدون آنکه سرزمین خود را از لحاظ ادبی و فرهنگی بسازند!
با توجه به اینکه در جنگ ایران و عراق حضور داشته ام و اتفاقاتی را دیدم به این نتیجه رسیدم که ایرانیان مردمانی خونخوار و کینه توز و خشونت طلب نیستند پس یک سوال بزرگتر برای من بوجود می آید که این کینه توزی اعراب نسبت به ایرانیان از کجا نشات گرفته و چرا ایرانیان برای این شخص هیچ بنای یادبودی نساخته اند و از او به عنوان یاور محمد که باعث آزادی آنها از چنگ شاهان ایرانی شده تشکر نکرده اند؟؟؟؟!!!!
به هر حال همانطور که می بینیم ایرانی از هر اعتقادی که باشد دلش با خاک ایران عجین شده و هر جای دنیا هم که رفته یک چشم به پشت سر خود یعنی این سرزمین داشته و ما هم اکنون به چشم خود نظاره گر هستیم. پس چطور ممکن است که یک ایرانی در آن سطح با یکی از رهبران دینی دست دوستی بدهد و بزرگترین خیانت ها را به کشورش بکند. هرگز در باورم نمی گنجد.
 

Saturday, March 17, 2012

نامه غضنفر به زنش از آلمان

 
 
روزی غضنفر برای کار و امرار معاش قصد سفر به آلمان میکنه وهمسرش و نوزده بچه قد و نیم قد رو رها ميکنه. خلاصه همسرغضنفر گفت :حال ما چه طوري از احوال تو با خبر بشیم؟؟؟؟ غضنفر گفت: من برای تو نامه مینویسم…. همسرش گفت: ولی نه تو نوشتن بلدی و نه من خوندن !!!!!!!!!!!!!!!!! غضنفر گفت من برای تو نقاشی میکنم … تو که بلدی نقاشی های منو بخونی مگه نه ؟؟؟؟؟؟ خلاصه غضنفر به سفر رفت و بعد از دو ماه این نامه به دست زنش رسید .. این شما و این هم نامه ببینید چیزی میفهمید!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟
 
http://omid20-9.com/897/18/download.jpg



!شما چیزی فهمیدید !!!!!!!من هم که نفهمیدم.
این نامه رو فقط همسر غضنفر میفهمه چی نوشته شده
حال ترجمه از زبان همسرش
خط اول :حالت چه طوره زن
خط دوم :بچه ها چه طورن ؟
خط سوم : مادرت چه طوره ؟
خط چهارم :شنیدم سر و گوش ت می جنبه!!!
خط پنجم : فقط برگردم خونه….
خط ششم : می کشمت
خط هفتم :غضنفر از آلمان

 
 
 
 
 

2 Attached files| 23KB

Sunday, February 26, 2012

اولین اسکار برای ایران

جدایی!! باعث اولین افتخار بزرگ سینمایی برای ایرانیها

Saturday, February 11, 2012

آیا می دانید تاریخ هجری قمری را یک ایرانی ابداع کرد!

هرمزان سردار ایرانی که در زمان ساسانیان فرماندار خوزستان بود و بعد از اسارت و زندانی شدن اسلام آورد و عمر بن الخطاب، او را به سمت مشاور خود منصوب كرد و وي را در دستگاه عمر جايگاهي بلند يافت. سال هجري قمري كه در گاهنامه مسلمانان مورد بهره‌برداري قرار مي‌گيرد و مبدء آن فرار محمد از مكّه به مدينه است، بوسيله هرمزان پيشنهاد و نوآوري شده و از زمان خلافت عمر بن الخطاب بين مسلمانان مرسوم گرديده است. هرمزان همچنين ثبت رويدادها و ديوان محاسبات و دفترداري و تنظيم امور مالي و اداري را به عمر و تازيان آموزش داده است.* ابوريحان بيروني از «ميمون بن مهران» نقل مي‌كند،‌ در زمان خلافت عمر، روزي حواله‌اي به او دادند كه تاريخ پرداخت آن ماه شعبان بود. عمر پرسيد: «كدام شعبان، آيا همين سالي كه در آن هستيم و يا ماه شعبان آينده؟» نزديكان او پاسخ دادند، ايراني‌ها روشهائي دارند كه در اين موارد به كار مي‌برند و از ايجاد ترديد جلوگيري مي‌شود. بنابر اين، پاسخ اين پرسش را بايد از ايراني‌ها آموخت. عمر، دستور داد هرمزان را نزد او فرابخوانند و راه حلّ مشكل را از او پسرش كرد. هرمزان، به او پيشنهاد كرد، سال مهاجرت محمد از مكه به مدينه را مبدء تاريخ بگيرند و سالهاي خود را از آن پس شمارش كنند. عمر، دستور داد بر پايه آموزش هرمزان رفتار شود و از آن زمان به بعد، سال مهاجرت محمد از مكه، به نام تاريخ هجري قمري، مبدء تاريخ تازيان قرار گرفت . پس از اينكه عمر بوسيله فيروز ايراني (ابولؤلؤ) از پاي درآمد، «عبيدالّه بن عمر» فرزند عمربن الخطاب، هرمزان را به سبب دست داشتن در توطئه قتل پدرش عمر، از پشت سر كشت. * دكتر محمد محمدي ملايري، تاريخ و فرهنگ ايران دوران انتقال از عصر اسلامي (تهران: انتشارات توس، 1379)، برگ‌هاي 454-451.

Wednesday, February 8, 2012

عکس خمینی تو بغل باباش

بچگیش هم اخمش 50 من بوده تو را خدا نگاه کنید. حالا راجع به هندو بودنش دیگه من چیزی نمی گم از کتاب وارث ملک کیان که در باب خاطرات آقای پسندیده برادر خمینی می باشد

Tuesday, February 7, 2012

انقلاب ما انفجار نور بود، ولی برای آدمهای کور بود!

بابا بزرگ من همون سال های اول انقلاب عمرشو داد به شما و می گفت که این ایرانیها یه اخلاق خیلی بد دارن که معمولا نمی زارن طرف حرفشو تموم کنه و می پرن وسط حرف دیگران از جمله اینکه خمینی گفت: انثلاب ما انفجار نور بود ولی برای آدمهای کور بود که این تیکه دومش رو مردم نشنیدن حالا چه تقصیری به خمینی وارده هان؟؟

Monday, February 6, 2012

«دعاي سفر و پيروزي!!»

تاريخ‌نويسان نوشته‌اند: روزي نادر راهي جنگي سرنوشت‌ساز بود، هنگامي كه به ميدان اردوگاه سپاه آمد، تا نيروهاي خود را «سان» ببيند و راهي ميدان جنگ شود، يكي از ملايان كه هنوز نادر را به درستي نمي‌شناخت، با شتاب نزد وي آمد و سر در گوش او نهاد تا «دعاي سفر و پيروزي!!» براي او بخواند. نادر خود را واپس كشيد و گفت: چه مي‌خواهي؟ ملاي چاپلوس و متملق، كرنشي كرد و گفت: قربان، من «دعاي سفر و پيروزي» براي شما مي‌خوانم كه ان‌شاءالله با سرافرازي به پايتخت بازگرديد. نادر ته تبرزين خود را بالاي پيشاني ملا نهاد و فشار اندكي به عمامه‌ي او وارد كرد بگونه‌اي كه عمامه‌ي او از پشت سر به زمين افتاد و گفت: - مردك، تو كه نه قيافه‌ات به ايراني مي‌آيد، نه رخت ايراني برتن داري و نه به زبان فارسي در گوش من سخن مي‌گويي، چه دلبستگي‌اي به اين سرزمين داري؟ برو، و از پيش چشمم دور شو.

Sunday, February 5, 2012

خوبید؟ اوضاع خوبه؟

خواستم دهه فجر رو به همه شما تبریک بگم . محمد رضا پهلوی

Friday, February 3, 2012

نظر بابا طاهرعریان در مورد اقدام گلشیفته فراهانی

به اینترنت بدیدم یک کلوزآپ / نمی دونم که اصله یا فتوشاپ بدل یا اصل ، مو کاری ندارم / دلم در سینه افتاده به تاپ تاپ *********** خوشا آنان که پاریس جایشان بی/ درون کافه ها ماویشان بی اگر گشتن چو بابا نیمه عریون/ خدا را شکر شلوار پایشان بی *********** خدایا دین تو اندر خطر بی/ دلم بازیچه ی اهل هنر بی پشیمونم بگو تقصیر مو چیست / گناه مو فقط حظٌ بصر بی *********** مکن کاری که "بهزاد" ننگش آیو/ با ملاهای نادون جنگش آیو تو بهر جایزه لغزیده پایت / در اینجا سوی بابا سنگش آیو *********** به کافی نت روم آنجا ته وینم/ به اینترنت روم درجا ته وینم به هر وبلاگ و هر سایتی که آیم / نشان از قامت رعنا ته وینم *********** یکی لختو و یکی عریون پسنده / یکی با چادرو و تومون پسنده به هرچه آفریدی طالبی هست/ دل مو عنچه ی خندون پسنده *********** مو گشتم "شیفته" بر اون"گل" ناز/ گریبونش مثال غنچه ها باز ندونم حکمت این جلوه ها چیست/ خدایا مو برقصم با کدوم ساز *********** یکی آنسوی دنیا گشته عریون/ یکی اینجا شده غمگین و دلخون گناه هر کسی بر خود نویسند/ چه باید کرد با مخلوق نادون *********** خدایا کار تو خوب و خفن بی/ ولی این بنده بی چاک و دهن بی ببخشا گر قصوری رفته از دست/ همش تقصیر این فیلتر شکن بی

Sunday, January 29, 2012

چرا قانون کسب انرژی و از دست دادن انرژی در بالاترین درست نمی شود

با پوزش از دوستان بالاترین یک سوال برایم پیش امده امیدوارم به کسی بر نخورد و آن اینکه چرا بالاترین طبق قانون و قاعده خود بخصوص در کسب انرژی و کم شدن انرژی مثل روزهای اول عمل نمی کند. چون با روش قدیم هر کسی نمی توانست روزی چند صد لینک بدهد. به عقیده من آن روش مناسب بود چون اغلب لینک های دوستان خوب بود و با محتوا. اکنون هم با این که 90 درصد لینک ها خوب است اما بعضی از دوستان روزی چندین لینک می گذارند که بعضی از آنها خودشان هم زحمت نمی کشند درست بخوانند تا ببینند محتوایش چیست. و بدین ترتیب وقت دیگران هم در اطلاع رسانی و خواندن مطالب مهم و مفید گرفته می شود. من از طرف خودم از مدیر بالاترین خواهشتمندم این قانون که انرژی بسرعت کم می شد را دوباره اعمال کند تا موجب جلوگیری از لینک های بیهوده گردد. البته این حق را برای دیگران هم قائل هستم که با نظر من مخالفت کنند اما چنانچه با نظر من مخالف هستند پاسخ مرا بدهند که حرف من منطقی هست یا خیر چرا که انسان جایز الخطاست.

Saturday, January 28, 2012

مرگ خوب است اما برای همسایه

بهتر از این ضرب المثل پیدا نکردم: مرگ خوب است اما برای همسایه نزدیک به یک سال است که روزی چندین لینک از کشور به اصطلاح دوست و برادر سوریه در سایت بالاترین گذاشته می شود مبنی بر اینکه چندین نفر در جمعه فلان... کشته شدند، چندین جسد در فلان جا پیدا شد، عکس کودک سوری که با گلوله کشته شده، و ... از این دست اخبار. حالا من از اخبار لیبی و تونس و مصر دیگر فاکتور گرفتم و شما بهتر است مرا ببخشید. اما اگر کوچکترین جمله ای که ذره ای حق طلبی و دفاع از مردم کشورم در آن باشد و یا به فلان آخوندی به تندی برخورد شود همین هموطنان خوب خودم می گویند که این مصداق خشونت طلبی است و با قانون سایت مغایرت دارد. اما من از این جمله تعجب نمی کنم که از این حیرانم که ما از آزادی دیگران خوشحال می شویم و آزادی خود را به قضا و قدر واگذاشته ایم و نیم چشمی به این داریم که آمریکایی ها و متحدانش مانند عراق و افغانستان با ما رفتار کنند و برای ما دمکراسی و آزادی بیاورند!!! در جامعه خود می بینم که همه از اینکه آمریکا ایران را تهدید می کند به نوعی خشنود هستند. و اگر آنها با ما به خشونت رفتار کنند خشونت طلبی نیست اما اگر من حقوق از دست رفته ام را به زور بخواهم بگیرم خشونت طلبی است و معنی و مفهوم آن این است که دستم را زیر سرم بگذارم و به قاتلینم بگویم محبت کنید سرم را ببرید تا آزاد شوم. اما خوب همه می دانند واقعیت چیز دیگری است و آن این است که ایرانیان هیچوقت سرنوشت خود را خود رقم نزده اند، همیشه دیگران برای ما تصمیم گرفته اند که به ما حمله کنند یا ما را اسیر کنند برای ما دین بیاورند ما را مجبور به کوچ کنند یا جزیه بدهیم یا محارب و بالاخره اعدام یا ... مردمی که هیچوقت در طول تمدن چندین هزارساله خود رهبرانی قدرت طلب بالای سرشان بوده به این مساله عادت کرده اند که همیشه هر چیزی را گدایی کنند، حتی آزادی.

Monday, January 23, 2012

آنها رام کردند و شیرش را دوشیدند ما با شاخش جنگیدیم

در یک سمیناری که سالها پیش در دانشگاه تهران برگزار شد به عنوان (رابطه با آمریکا، آری یا خیر) یکی از استادان به پشت تریبون رفت و از آنجا که فردی فرهیخته بود و منتقد رابطه نداشتن با امریکا بود در اول گفتگو گفت: این آمریکا مثل یک گاو وحشی می ماند! که این جمله وی حزب اللهی ها و تندروها را کمی خوشحال کرد. اما اندکی بعد گفت: این گاو وحشی را ژاپنی ها رام کردند و شیرش را دوشیدند و ما با شاخ آن جنگیدیم. حقیقت موضوع همین است که حاکمان ما و بعضا هموطنان خودم همیشه در حال جنگ بوده و اصلا ما برای بقای اعتقاد خود همیشه جنگیدیم و به جای گفتگو و همفکری با دیگران همیشه دیگران را دشمن و با جبهه گیری و جنگ بقای خود را رقم زده ایم. اما این روند تا کجا ادامه خواهد داشت؟ ختم کلام